loading...
هرچے کہ بخوای،ھست

ali بازدید : 4 یکشنبه 19 شهریور 1391 نظرات (0)

ور!!! - یه شب همه فامیل دور هم جمع بودیم. یهو دیدم زنگ میزنن. رفتم در و باز کردم دیدم پسر خالمه. تایلند بود یه راس از فرودگاه اومده خونه ما. خانومشم خونه ما بود. خلاصه اومد نشست و یه چایی چیزی خورد یهو بلند به خانومش گفت: عزیزم، هیشکی مثل تو نمیشه!!! یهو دیدم مث اینکه اتم زده باشن جمع از هم پاشید و هرکی رفت یه طرف!! سوتی نبود که، تیر آهن ول کرد لامصب... یه مین خودمو گذاشتم جای زنش و این فکر اومد تو سرم که: از فحش بدتر اینه که شوهرت از تایلند برگرده بگه: عزیزم هیشکی مثل تو نمیشه!!! - تو بهشت داری مخ میزنی, گشت ارشاد میزنه پشتت میگه: اونورخیابونیه که بهتر بود خاک بر سرت, بیا اینشماره اونه من برات زدم، اینو ول کن!!! - خواهرم آمادگی میرفت منم سوم دبستان بودم یه بار بهش گفتم توبچه سره راهی هستی ما تو رو از کنار مسجد پیدا کردیم! هر چی اصرار میکردممیگفت نه تو دروغ میگی. 2 سال بعدش یه بار مامانم دعواش کرد اونم زدزیره گریه گفت: آرهههههه من خودم میدونم. مامانم: چی رو میدونی؟ من که 2 زاریم افتاده بود هی چشم و ابرو میومدم که نگووووو. خواهرم: من خودم میدونم منو از کنار مسجد پیدا کردین. مامانم: کیییییییییی گفته؟ و این چنین بود که من رسوا شدم! مامانم: غلط کردههههههههه خودشو از تو جوب پیداکردیم!!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظرتون درمورد وبلاگ من
    آمار سایت
  • کل مطالب : 36
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 44
  • بازدید سال : 53
  • بازدید کلی : 392